کعبه عشق

مرا اندکی دوست بدار اما طولانی

میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!


در ساحل کنار جاده نشسته ای


هوای سرد ,


صدای باد


انتظار انتظار ان
تظار


دست می سوزد با سیگار !


به خودت می آیی ,


یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,


نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,


نه صدای که قشنگ تر از باد باشد


اسم این تنهایی است

 

اما رضای من من هیچوقت نمیذارم که تو عزیز ترین کسم تو دنیا این حسو تجربه کنی

+نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:34توسط samid |

forget his name
forget his face
forget his kiss
his warm embrace
forget the love that you once knew
...
 
 
 
 
 
 
remember he has someone new
forget him when he ploayed your song
remember when u cried all night long
forget how close you once were
remember he has choosen her
forget how u memorised his walk
forget the way he used to talk
forget the things he used to say
remmember he has gone away
forget his laugh forget his grin
forget the dimpels on his chin
forget the time he held u tight
remmember he is with her tonight
forget the time that went so fast
forget the love that moved,it past
forget he said he'd leave u never
 
 

+نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت11:53توسط samid |
 
شايد تنها کسي نبودم که دوستت داشتم
اما کسي بودم که تنها تو را دوست داشتم
+نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت11:46توسط samid |

من گفته بودم روزی عاشق خواهم شد...


گفته بودم عشق ان است که مرا...


لااقل مرا "شاعر" کند...!


گفته بودم عاشق کسی خواهم شد...


که قرار را از من گرفته باشد...


...

که خشمش...

لبخندش...

اشکش...

قهرش...

وحتی توهینش را دوست داشته باشم...!

گفته بودم او همه ی هستی من خواهد بود...

تنها نگفته بودم...

" حتی اگر من همه هستی او نباشم...! "


 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت11:44توسط samid |

 بعضی حرف ها رو نمیشه گفت

باید خورد


ولی بعضی حرف هارو

نه میشه گفت نه میشه خورد

 

می مونه سر دل

 

میشه دل تنگ...

 

میشه بغض...

 

میشه سکوت...

میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:19توسط samid |

عشق

چیز عجیبی نیست

همین است

که تو دلت بگیرد

و من

نفسم...

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:10توسط samid |

 زندگی :

شبیه شعریست ...

قافیه هایش با من

تو فقط

همیشه

ردیف باش ...

 

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:5توسط samid |
دل من حوصله کن
داد زدن ممنوع است

کم بکن این گله
فریاد زدن ممنوع است

بین این قوم.که هر کارثوابیست کباب
دل سوخته را.باد زدن ممنوع است

تیشه بر ریشه فرهاد زدن شیرین است
حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع است

شادی از منظر این قوم.گناهیست بزرگ
بزن آهنگ.ولی شاد زدن ممنوع است
+نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت9:49توسط samid |

احمقانه تر ین کار عالم را کردم و گفتم خداحافظ

 
و عاشقانه ترین کار ممکن را تو کردی گفتی


هر چی تو بگی

+نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت9:43توسط samid |

میگویند دلتنگت نباشم، خدای من!

انگار به آب میگویند خیس نباش!

+نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:35توسط samid |

آدم حق دارد گاهی " کم بیاورد "
اما حق ندارد برای کسی که دوستش دارد " کم بگذارد "

+نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:27توسط samid |
ببین فاصله بین ما غوغا میکنه....
دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ می شود
دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ می شود
دلم برای چشم هایمان تنگ می شود که
پنهانی به هم دل می دادند
دلم برای نوازشت تنگ می شود
...
دلم برای هیجانی که با هم داشتیم تنگ می شود
دلم برای همه چیزهایی که با هم سهیم بودیم تنگ می شود
دلتنگی برای تو را دوست ندارم
احساس سرد و تنهایی است
کاش می توانستم با تو باشم

همین حالا
 
 
 
+نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:12توسط samid |

گاه مي انديشم

چندان هم مهم نيست اگر هيچ از دنيا نداشته باشم

همين مرا بس كه كوچه اي داشته باشم و باران...

و

انسان هايي در زندگيم باشند كه زلال تر از باران هستند...

+نوشته شده در چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:31توسط samid |

هميشه به يادت هستم

اما

شاهدي ندارم

بجز كلاغ بام خانه مان كه او هم حقيقت را به تكه پنيرى ميفروشد!

+نوشته شده در چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:23توسط samid |

خدايا وقتى به من چيزى بخشيدى و بعد آنرا گرفتى

به من فهماندى كه معادله زندگى

غصه خوردن براى نداشته ها وخوشى براى داشته ها نيست.

+نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:49توسط samid |
هرشب به خودم قول میدهم که فراموشت کنم !
وقتی صبح می شود ... تو را که نه ... ولی !
قولم را فراموش می کنم ...!
+نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:44توسط samid |

شك هايت را باور نكن

و

هيچ گاه به باورهايت شك نكن...

+نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:36توسط samid |

هنگامی که به بالای کوه رسیدید ، تازه آغاز بالا رفتن است

اما ما وقتی به بالا رسیدیم جدا شدیم...

+نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:34توسط samid |

هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید


اول، آنچه نیستید


دوم، همه ی آنچه هستید . . .

برای خودم گفتم اینو...

+نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:33توسط samid |

زیبا تر از آن چیست که دلدار بگوید

گه غم بسراید و گهی شاد بگوید

گوشم به نوای دلش آرام پذیرد

او خواسته ناخواسته از یار بگوید

+نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:28توسط samid |
ويرانه نه آن است كه جمشيد بنا ساخت

ويرانه نه آن است كه فرهاد فرو ريخت

ويرانه دل ماست كه با بوسه فرهاد
 
صدبار بنا گشت و دگربار فرو ريخت!
+نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:26توسط samid |

"مثل قالی نیمه تمام به دارم کشیده ای

یا ببافم یا بشکافم


اول و آخر که به پای تو می افتم"

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:52توسط samid |

نگاه های تلخ یک شهر را تحمل میکنم ...
مجنون میشوم...
شبانه تلو تلو میخورم...
" تو " نباشی همین است.......
اینجا گم میشوم لابه لای دیوار های سنگی.

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:50توسط samid |

وقتي كسي رو دوست داري

حاضري دنيا بد باشه

فقط اوني كه دوست داري عاشقي رو بلدباشه

حاضري بگذري ازمقررات و دين و درس

وقتي كسي رو دوست داري معني نداره ديگه ترس.....

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:43توسط samid |

حكايت ما آدم ها

حكايت كفشهاييه كه اگه جفت نباشند

هر كدومشون هر چقدر شيك باشند هر چقدر هم نو باشند

تا هميشه لنگه به لنگه اند

كاش …

خدا وقتي آدم ها رو مي آفريد جفت هر كس رو باهاش مي آفريد

تا اين همه آدماي لنگه به لنگه زير اين سقف ها به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمي دادند .

 

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:38توسط samid |

سر به هوا نيستم اما هميشه چشم به آسمان دارم

 

حال عجيبي ست ديدن همان آسمان

 

که شايد تو

 

دقايقي پيش به آن نگاه کرده اي...

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:15توسط samid |

 

 

دنیا را بد ساخته اند …

کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد …

کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری …

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد

به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند …

و این رنج است...

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت3:50توسط samid |

خدایا...

کسی رو که قسمت کس دیگست

سر راه کسی قرار نده

درد داره وقتی میگه دوسش داره

درد داره وقتی جای ضمیر جا به جا میشه

به جای "تو"

"او"میاد.

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت3:40توسط samid |

یه روز تمام فکرت این بود که بیای و این حرفارو بخونی

اما حالا چی؟؟؟

حتی نگاهشم نمیکنی...

بازم قبول نداری عوض شدی؟

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت3:16توسط samid |

اینجا زمین است

رسم ادمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردند

"فراموشت میکنند"

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت3:3توسط samid |

ضربه ی تو به من!!!

و هنوزم عاشقم

 

وقتی هر شب بدون اینکه خوابم بگیرد

تمام بی وفایی هایت را می شمارم

و به یکباره همه را فراموش میکنم!!!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت2:59توسط samid |

پرنده ی صدای تو...

تو کیستی این چنین مرا دچار کرده ای؟

 

و قلب عاشق مرا امیدوار کرده ای؟

به گوش دل نمی رسد پرنده ی صدای تو

چقدر کرده این دلم هوای ذکرهای تو!

نه سایه ای که بگذری،نه ماه که ببینمت!

نه غنچه ای که لااقل زشاخه ای بچینمت!

دلم برای دیدنت همیشه تنگ می شود!

و ماه بی نگاه تو پریده رنگ می شود!

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت2:56توسط samid |