کعبه عشق

مرا اندکی دوست بدار اما طولانی

.عاشق نشو ؛


یا اگه عاشق میشی عاشق کسی باش ،


که تو ساده ترین لباس تورو به همه نشون بده


و بگه
:

 

این دنیای منه ...

+نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:35توسط samid |

و عشق


قیچی شد


وقتی تو سنگ شدی


و من کاغذی بی رنگ...

+نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:34توسط samid |


+نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:33توسط samid |

مطمئن باش برووو

ضربه ات کاری بود....

دل من سخت شکست

 

+نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:39توسط samid |

میخواهم بمیرم



میخواهم یک میلیارد بار بمیرم



و در جهانی برخیزم که همسایگان همدیگر را بشناسند



و مردم همه ی رنگ ها را دوست بدارند



میخواهم در جهانی برخیزم



که عشق به قیمت یک لبخند باشد



مردان نمیرند زنان نگریند و همه ی کودکان پدران خویش را بشناسند



عدالت باقی باشد که مردم در آن سیب های یکسان بخورند و یکسان بمیرند.....



میخواهم در جهانی برخیزم که:
هیچ انسانی بیش از یک بار نمیرد...

+نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:38توسط samid |

آی ابرهای آسمان آبی.....!

زمین خشک و پوچ و خالیست

چشمهایم را قرض بدهم می بارید.........

+نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:37توسط samid |

لعنت به تو ای "دل"

که همیشه جایی جا میمانی

که تو را نمیخواهند...

+نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:34توسط samid |

پایان حکایتم شنیدنیست....

من عاشق او بودمو

او عاشق

اووووو.

+نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:32توسط samid |

دارد پاییز میرسد

انار نیستم ، که برسم به دست های تو

برگم !!!!

پر از اضطراب افتادن ....

+نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:27توسط samid |

خبري ازت نبوده خيلي بي تاب تو بودم
اومدم سراغت اما پره گريه شد وجودم

خيلي دلتنگ تو بودم گل مهربون و نازم
نميدونم چرا اينجام يا اصلا چم شده بازم

اون همه قول و قرارو اومدم يادت بيارم
اما انگار ديگه راهي واسه برگشتن ندارم

اينجا گل بارونه امشب چه قد اين فضا غريبه
چرا من هيچي نميگم چرا ميخندم عجيبه

آخه مجبورم بخندم کسي اشکامو نبينه
حالا کو تا باورم شه سرنوشته من همينه

+نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:25توسط samid |

میتــرســم…

کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد

نغمــه ِ دلـت را بشنــود

و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!!

چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت!

ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن …

+نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت12:35توسط samid |

نترس…

اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمی شوم

گفته بودم بی تو سخت می گذرد بی انصاف

حرفم را پس میگیرم…

بی تو انگار اصلا نمی گذرد!…

+نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت12:34توسط samid |

درآغوشم كه ميگيري

آنقدرآرام ميشوم كه فراموش ميكنم

بايدنفس بكشم!!!

+نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت12:22توسط samid |

اولین عشق کسی بودن شاید خیلی خوب باشد

اما

اخرین عشق کسی بودن ماورای تصور است

+نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,ساعت12:16توسط samid |

هر کس دلش می گیرد هر کس تنهاست هر کس خنده می خواهد هر کس قصه ی غمگینی می خواهد هر کس کینه ای دارد هر کس هوای بازی دارد هر کس هوسی دارد هر کس هر کس هر کس ................

 

 

من اینجام خودتو خالی کن

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:26توسط samid |

زندگی من در پس همین کوچه های قدیمی خلاصه شده است زندگی من با قدم زدن در همین کوچه ها با اندکی

غم با دلی شکسته و سری که رو به پایین است می گذرد ما را چه به عاشقی چه به یاری داشتن و خندیدن .

مدتهاست که به همین کوچه ها زدم با پای پیاده نگاه درو دیوار به من است آخه دلشون برام تنگ شده بود

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:20توسط samid |
درخواب ناز بودم شبي ديدم كسي در ميزند..


در را گشودم روي او ديدم غم است در ميزند.


اي دوستان بي وفا از غم بياموزيد وفا


غم با همه بيگانگي هر شب به من سر ميزند
+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:17توسط samid |

 روزگار تنها شدنم را در جاده ی انتظار می گذرانم

 

 نفرین به تو ای غریبه.

 روزگار تنها شدنم را در جاده

 نفرین به تو ای غریبه

 به تو که روزی اشنا ترین لحظه هایم بودی!

سکوت خسته و قلب شکسته ام را ببین با من چه کردی؟

 ایا تاوان عاشق شدن و عاشق بودن این است؟!

 اگر چنین است پس نفرین بر عشق...

 روزگار تنها شدنم را در جاده ی انتظار می گذرانم

 نفرین به تو ای غریبه...

  باز میان شقایق های سرخ گم خواهم شد

 میروم تا شاید این بار غریقی را با خیلی از امواج

 محبت به سوی ساحل مهربانیم بکشانم

 چیزی بگو چیزی نخواهم گفت

 سکوت های سر به زیر  از کودکی با من است

 و من این بار میخواهم عاقلانه ببینم نه عاشقانه... ی انتظار می گذرانم

 نفرین به تو ای غریبه...

  باز میان شقایق های سرخ گم خواهم شد

 میروم تا شاید این بار غریقی را با خیلی از امواج

 محبت به سوی ساحل مهربانیم بکشانم

 چیزی بگو چیزی نخواهم گفت

 سکوت های سر به زیر  از کودکی با من است

 و من..

  باز میان شقایق های سرخ گم خواهم شد

 میروم تا شاید این بار غریقی را با خیلی از امواج

 محبت به سوی ساحل مهربانیم بکشانم

 چیزی بگو چیزی نخواهم گفت

 سکوت های سر به زیر  از کودکی با من است

 و من این بار میخواهم عاقلانه ببینم نه عاشقانه...رخ گم خواهم شد

 

 میروم تا شاید این بار غریقی را با خیلی از امواج

 محبت به سوی ساحل مهربانیم بکشانم

 چیزی بگو چیزی نخواهم گفت

 سکوت های سر به زیر  از کودکی با من است

 و من این بار میخواهم عاقلانه ببینم نه عاشقانه...

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:5توسط samid |

 برای خوبیهایت

برای دستانت

و نگاهی که مالا مال از احساس است

برای ساد گی هایت

و لبخند مهربانت

که پر از محبت است

برای چشمانت

صدایت

نه خودت

برای شنید نت، افکارت

برای آسمان

که بی تو کم رنگ است

باور کن

دلم تنگ است...

+نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت12:6توسط samid |

امشب باز شب توست

امشب باز شب از تو گفتن است

و شبی است غرق سکوت

و من دراین سکوت ...

تو را می بینم

تو را می شنوم

و تو را می خوانم

و من این سکوت را می پرستم

سکوتی که پر از صدای توست...

+نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت12:3توسط samid |

هیچ چیز نبود

هیچ چیز جز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم

باید...باید...باید

دیوانه وار دوست بدارم

کسی را که مثل هیچکس نیست....

+نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت11:59توسط samid |