من این جوری نمی تونم یه سدی بین قلب ماست
تو باید غرق شی در من بفهمی کی دلش دریاست
من این جوری نمی تونم تو پای من نمی شینی
تو رو اونقدر بخشیدم بزرگیمو نمی بینی
همیشه مقصدم بودی کجا با تو سفر کردم
چقدر تنها برم دریا چقدر تنهایی برگردم
من این جوری دلم خوش نیست شبم با ترس هم مرزه
بهشتم اونورش باشه به این برزخ نمی ارزه
من این جوری نمی تونم تو اینجایی و من تنهام
دارم می میرم از بس که نگفتم چی ازت می خوام
یه مرد حتی اگه چهارتا استخون پوسیده هم باشه...
گاهی میشه تکیه گاهت....
گاهی سایه سرت....
گاهی انگیزه زندگیت....
سرم را شاید دیگران گرم کنند
در نبودنت
اما...
دلم را هرگز...
شب را دوست دارم
چرا که در تاریکی چهره ها مشخص نیست
و هر لحظه این امید درونم ریشه میزند
که امده ایی و من
ندیده ام...
چقدر جالبه!
تو لحظه هایی که داغونی ،
فقط یه نفر میتونه آرومت کنه،
اونم کسیه که ...
داغونت کرده!
دوست داشتن مثل الاکلنگ می مونه
اونیکه عاشقتره
همیشه خودشو پایین تر نگه می داره
تا عشقش
از بالا بودن لذت ببره
باید برای زمستان کتی گرم بخرم ،
با جیب هایی برای دست هایم ،
تن های تنها ،
زود یخ می زنند...
تارو پود هستی ام بر باد رفت...
اما نــرفت از يادم،
عــاشقی ها از دلم،
ديوانگی ها از سرم.
آرزوی خیلی ها بودم
از آن دست نیافتنی هایشان….
ساده اسیرت شدم که قدر ندانستی…!!!
هزاران دستـــــــم به سویم دراز شود !!!
پــــــــس خواهم زد…
تنــــــــــها …
تمنای دستان تـــــــــــو را دارم …
رویا هایی هست که هرگز تعبیر نمی شوند…
اما همیشه شیرین اند…
مثل رویــــای داشتن تـــــــو…
مثل غرق شدن من ،در بوسه های داغ و تب دار تــــــــو…
زمونه ازم پرسيد كيو بيشتر از همه دوست داري؟
من راجبه تو هيچي بهش نگفتم،
آخه رسمه زمونه اينه كه هر كي رودوست داري ازت ميگيره.
با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.
همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.
همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.
و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.
با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.
عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.
با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.
همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.
همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.
و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.
همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،
از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.
اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،
آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.
ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،
عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.
با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.
و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.
با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.
پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.
"ترس، ترسم از دست تو بوده
برای خواستن عشقم
نیاد اون روزی که دیره
واسه داشتن عشقم نیاد
ترس، ترسم از اینه که روزی من به یاد تو نباشم
دیگه دلسرد بشم از تو برمو با تو نباشم
ترس من اینه که روزی
روی قولم پا بزارم
واسه بدبینی و حرفات
تو رو تنها بزارم
ترس من از خنده های
تلخ و بی روح لب توست
کاش بدونی دل تنهام
گمشده تو این شب تو
ترس، ترسم اینه دیر بفهمی
عشق پاک، تو نگاهم دیگه آرزوم نباشه
بمونیم همیشه با هم"