کعبه عشق

مرا اندکی دوست بدار اما طولانی

دلتنگ که باشی آدم دیگری میشوی.

 خشن تر , عصبی تر , کلافه تر , تلخ تر …!!!

 و جالب تر اینکه با اطراف هم کاری نداری!

 همه اش را نگه میداری…

 و دقیقا" سرهمان کسی خالی میکنی که

 دلتنگ اش هستی !!!

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت16:13توسط samid |

تو رو کجا گمت کردم  ... بگو کجای این قصه

که حتی جوهر شعرم ... همینو از تو میپرسه
که چی شد اون همه رویا ... همون قصری که میساختیم
دارم حس می کنم شاید ... من و تو عشق و نشناختیم

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست

به لطف و حرمت خاطره هامون ... نگو همیشه یاد من می مونی
که نه مثل اون روزای دورم ... نه تو دیگه برای من همونی
بذار جز این سکوت سرد لبهات ... برام چیزی به یادگار نمونه
بذار تا نقطه پایان این عشق ... مثل اشکی بشینه روی گونه

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست

تحمل می کنم غیبتو ماهو ... میدونم نیمه همدیگه هستیم
نشد پیدا بشیم تو متن قصه ... به رسم عاشقی هر دو شکستیم

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت16:0توسط samid |

 انقدر تو روم نزن که کی کیو پیدا کرده

یا کی دنبال کی بوده

مهم اینه الان با همیم

خوب یا بد

خراب یا سالم

مال توام مال منی

بیشتر ازین نسوزون....

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت12:55توسط samid |

" نیاز که تو باشی همه وجودم

میشود نیازمندی ها "

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت10:57توسط samid |

 شاید تو سکوت میان کلامم باشی

دیده نمیشوی

اما من تورا احساس میکنم

شاید تو هیاهوی قلبم باشی

شنیده نمیشوی

اما من تورا نفس میکشم

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت10:53توسط samid |

 بـــه سلامتــي اونـــی کـــه 


اگه صد دفعه هم ناراحتش کنـی


هر بار میگه این دفعه آخریـه که می بخشمت


ولـــي بـــاز بـــا اخــــم میــاد تـــوی بـغـلـــت

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت10:50توسط samid |

 

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت10:46توسط samid |

 تو کلبه ی قشنگمون

یه شب صاف مهتابی

با دیوارای عنایی

دست بکشم رو گونه هات

خیره بشم به اون چشات

حس کنم کنارمی

تو اغوش گرم منی

سرت رو شونه هام باشه

دستات توی دستام باشه

نگات تو چشم من باشه

لبات روی لبهام باشه

از عشق هم گر بگیریم

از امروز و فردا بگیم

با این دلهای پاکمون

یه جشن کوچک بگیریم

+نوشته شده در پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,ساعت20:4توسط samid |

 با تو من چه کرده بودم               که چنین مرا شکستی

 با همه شکستم از تو                 نیستم از دست تو دلگی

ربه گذشته برمیگردم                   به سراغ خاطراتم

هر کجاباشی،باشم                   به تو بر میگردم از من

+نوشته شده در پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,ساعت20:2توسط samid |

اگر خورشیدی را غروبی است

اگر هر اغازی را پایانی است

اگر هر بهاری را خزانی است

اما عشق علاقه را هرگز غروبی به انتظار ننشسته وپایان ندارد

ممکن است گلها بمیرند

ممکن است زندگی عوض شود

ممکن است تو مرا فراموش کنی

"ولی من تو را هرگز"

+نوشته شده در پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,ساعت19:59توسط samid |

 

در آغوش توام ، آرام تر از همیشه ، و ای کاش میشد که همیشه اینجا بمانم،  

 

آغوشت را آخرین سرپناه خودم بدانم، اگر عمری باقی نمانده ، در آغوش تو بمیرم... 

 

همینجا میمانم ، همینجا تمام حرفهای دلت را میخوانم 

 

و همینجاست که میدانم مرا دوست داری ،خیالم راحت است  هیچگاه تنهایم نمیگذاری

 

میروم به اعماق خاطره هایمان ، چه صبری داد به ما عشقمان ...

 

گذشتیم با هم از سردی لحظه ها ، رسیدیم به آخر خط همه غمها ،

 

رها شدیم از هر چه غصه بود ، آخر سر شدیم یکی از شیرین ترین قصه ها

 

در آغوش توام ، رفته ام به رویاهایم ، خواب نمانده ام از این احساسم  

 

در این خواب و بیداری ، لذت در کنار تو بودن را درک میکنم ،

 

هیچگاه  این سرپناه گرم را ترک نمیکنم ، من از عشق نگاه تو خیره شده ام به چشمانت ،

 

هیچگاه برای دیدنت لحظه ای را از دست نمیدهم

 

مرا بگیر و رهایم نکن ، اگر هم خواستم ناخواسته لحظه ای پرواز کنم ،

 

مرا پر پر کن، من به عشقمان شک ندارم ، من که جز تو کسی را ندارم ،

 

پس اسیرم کن تا همیشه ، این لحظه هیچگاه بهانه ای نمیشود از اینکه زندانم در قلب مهربان  

 

لبریز از عشقم ، خالی از هر نیازی ، به سوی آنچه که آرزویش را دارم ،  

 

به سوی تو می آیم که تنها آرزوی منی

 

رو به سرچشمه روشنی ها ، دنیای من تاریک میشود اگر نباشی ...

 

در آغوش توام ، شعر با تو بودن را برایت میخوانم ،

 

 

 

 

شعری که با من و تو آغاز میشود،

من و تو یک روز با هم میرویم اما شعر با تو بودن هیچگاه تمام نمیشود 

+نوشته شده در پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,ساعت12:55توسط samid |

 گاهی مرا یاد کن

من هنوز همانم که

اگر ساعتی از من بی خبر بودی

اسمان را به زمین میدوختی...

+نوشته شده در پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,ساعت11:19توسط samid |

وقتی از روی عرشه کشتی به کاخ ملکه ی سوئد نگاه می کردم

تو رو زیر یکی از این درختا تجسم می کردم

که به عرشه نگاه می کردی و از دور

برایم دست تکان میدادی

+نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,ساعت15:28توسط samid |

اون روز دستام یخ زده بود

(پارک خوارزم سال 2050)

+نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,ساعت15:22توسط samid |

عیبی نداره بذار از چشمات بیوفتم 

  مبادا خاری تو چشمای قشنگت

باشمممممممممم

+نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,ساعت13:52توسط samid |

بروخوبم به سلامت ، تو به من دینی نداری

برو با خیال راحت ، چرا اینقدر بی قراری ؟

برو پیش عشق تازه ت ، نگران من نباش

تو چشام نگاه نکن ، نمک رو زخم من نپاش

نمی خوام توی نگاهت ببینم نفرتو راحت

یا تحملم کنی و واسه تو بشم یه عادت

اگه دیگه چشمای من تو دلت جایی نداره

اگه حرفام روی لب هات گل لبخند نمی کاره

برو تا بازم بخندی ، من به لبخند تو زنده م

وقتی تو پیشم نباشی ، به خیالت دل می بندم

اگه واسه قصه ی ما شعر عاشقونه ای نیست

یا اگه برای موندن دیگه هیچ بهونه ای نیست

اگه فکر میکنی دیگه ، این من و تو ما نمیشه

برو خوبم ، به سلامت ، خوب و خوش باشی همیشه

تو که تقصیر نداری ، تنهایی تقدیر منه

غم و گریه و جدایی ، همه تقصیر منه

برو خوبم ، به سلامت تو به من دینی نداری

برو با خیال راحت

+نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,ساعت13:45توسط samid |

دوستت              داارم

                                                                       سمانه

دوستت دارم       دوستت دارم

دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

دوستت دارم دوست دوستت دارم

دوستت دارم دوستت دارم

دوستت دارم دوستت

دوستت دارم

دوستت

دارم

+نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,ساعت13:40توسط samid |
هنوزم تنهاممممممممممممممممممممممممممم

 

يه روز بهم گفت: من می خوام باهات دوست بشم،

 آخه می دونی خیلی تنهام.

بهش لبخندی زدمو گفتم: آره می دونم فكر خوبیه، منم خیلی تنهام.

 

یه روز دیگه اومد بهم گفت: می خوام تا ابد باهات بمونم،

 آخه می دونی خیلی تنهام.

 بهش لبخندی زدمو گفتم: آره می دونم فكر خوبیه،

منم خیلی تنهام.

 

یه روز دیگه گفت: می خوام برم یه جای دور جایی كه هیچ مزاحمی نباشه بعد كه همه چیز روبه راه شد تو هم بیا ، آخه می دونی خیلی تنهام.

بهش لبخندی زدمو گفتم: آره می دونم فكر خوبیه، منم خیلی تنهام.

 

یه روز دیگه گفت:من قراره اینجا با یكی دوست بشم، آخه می دونی خیلی تنهام.

بهش لبخندی زدمو گفتم: آره می دونم فكر خوبیه، منم خیلی تنهام.

 

یه روز نامه نوشت  :من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی كنم ، آخه می دونی خیلی تنهام.

براش یه  لبخندی كشیدم و زیرش نوشتم: آره می دونم فكر خوبیه، منم خیلی تنهام.

 

 

حالا دیگه اون تنها نیستو من از این بابت خیلی خوشحالم

و چیزی كه بیشتر خوشحالم می كنه

 

اینه كه اون نمی دونه من هنوزم خیلی تنهام.....

 
 
 
 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,ساعت13:38توسط samid |

 

 
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

 

 


 
غافلگیر شدیم
 
   
چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم
 
وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشقورزیدیم
 

دومین روز بارانی چطور؟
 

 
پیش بینی اش را کرده بودی
 
چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم 
 
سعی می کردی من خیس نشوم
 
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
 

و سومین روز چطور
؟
 
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
 
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه 
 
راست من کاملا خیس شد
 
 
 
 
وچند روز پیش را چطور؟
 

 
به خاطر داری؟
 
که با یک چتر اضافه امده بودی 
 
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
 
دو قدم از هم دورتر راه برویم
 
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو...
.

 
.
 
.
 
.
 
.
 
من نه چتر دارم نه یار
 

 
از این به بعد تنها ادامه می دهم ، تنها در زیر باران . . .

 
حتی به درخواست چتر هم جواب رد می دهم و گوشه ای می اندازمش !

میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم !
 
باران نبار من نه چتر دارم نه یار !
 
با تو هوس عاشقی کردم
 
 
 معنی
 
عشقو تجربه کردم

بی تو برای تو گریه کردم
 
 من قلبمو به تو هدیه کردم
 
نمیدانی چطور گیج می شوم !

وقتی هرچه می گردم معنی نگاهت را در هیچ فرهنگ لغتی پیدا نمی کنم. . .!
+نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,ساعت19:54توسط samid |

 ادم باید یه تو داشته باشه

که هروقت از همه چیز خسته و نا امید شد

بهش بگه....

"مهم اینه که تو هستی بیخیال دنیا"

+نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,ساعت19:44توسط samid |

اهااااای تو.....؟

تویی که میگفتی دیگه مثل من پیدا نمیکنی

واقعا فکر کردی بعد تو

دنبال یکی دیگه میگردم؟؟؟


+نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,ساعت19:40توسط samid |

تنها یک حرف مرا آزار می دهد..

 

 

حتی یک کلمه هم نمیشود!

 

 

 

 

تنهایک حرف مرا هرروز غمگین تر می کند..

 

 

تنها...یک"ن"که در ابتدای "بودنت"نشسته است!

+نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,ساعت19:29توسط samid |

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.

+نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,ساعت11:1توسط samid |

 

 

دلم از نبودنت پر است.


آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد...

 

 
+نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,ساعت10:56توسط samid |

 اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

 

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی...

من درد مشترکم

مرا فریاد کن...

 

درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

 

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

 

من ریشه های ترا دریافته ام

با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

و دست هایت با دستان من آشناست

 

در خلوت روشن با تو گریسته ام

برای خاطر زندگان

و در گورستان تاریک با تو خوانده ام

زیباترین سرودها را

زیرا که مردگان این سال

عاشق ترین زندگان بودند

 

دستت را به من بده

دست های تو با من آشناست

 

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

بسان ابر که با توفان

بسان علف که با صحرا

بسان باران که با دریا

بسان پرنده که با بهار

بسان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من

ریشه های تو را دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست....

+نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,ساعت10:51توسط samid |
ای همه وجود من نبود تو نبود من...

الهی من فدات بشم که اومدی اینجا

درد دل کردی

مگه من مردم که تو عزبزم دلت گرفته؟

مگه روز اول قسم نخوردم تا دم مرگ ولت نکنم؟

پس غصت واسه چیه؟

هیچوقت تنهات نمیذارم رضای من

همه وجودم دردت تو جونم....

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت19:42توسط samid |

سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالی ام 

عیبی نداره میدونم باعث این جدایی ام 

رفتم شاید که رفتنم فکرتو کمتر بکنه 

نبودنم کنارتو حالتو بهتر بکنه 

لج کردم با خودم آخه حست به من عالی نبود 

احساس من فرق داشت باتو دوست داشتن خالی نبود 

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون 

چشام خیره بنور چراغ تو خیابون 

خاطرات گذشته منو میکشه آروم 

چه حالی دارم امشب بیاد تو زیر بارون 

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون 

چشام خیره بنور چراغ تو خیابون 

خاطرات گذشته منو میکشه آروم 

چه حالی داریم امشب بیاد تو من و بارون 


باختن تو این بازی واسم از قبل مسلم شده بود 

سخت شده بود تحملش عشقت به من کم شده بود 

رفتم ولی قلبم هنوز هواتو داره شبو روز 

من هنوزم عاشقتم به دل میگم بساز بسوز 

رفتم ولی قلبم هنوز هواتو داره شبو روز 

من هنوزم عاشقتم به دل میگم بساز بسوز 

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون 

چشام خیره بنور چراغ تو خیابون 

خاطرات گذشته منو میکشه آروم 

چه حالی داریم امشب بیاد تو من و بارون 

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت16:29توسط samid |

دیگر خدا هم برای ما نمی تونه کاری بکنه چه کار کنم با این همه زخم درد و حسرت

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت13:39توسط samid |
برای همیشه میروم و این تنها یادگاری من است!

 

وقتی شب از راه می رسد و همه جا را سکوت فرا می گیرد من در گوشه ای می نشینم و به اسمان 

می نگرم.اسمان بی ریا مرحم دردهایم در تاریکی شب است.خاطراتم را مرور می کنم دردهایم را به اسمان

 پر ستاره می گویم.

همین برایم کافی است...

چون می دانم هزاران هزار چشمک زن حرفهایم را می شنوند. شب را دوست دارم زیرا با سکوتش به درد دل

من گوش می کند و دم نمی زند تا من بتوانم به راحتی با او سخن بگویم تا قلبم که در تب و تاب است ارام گیرد.

اری باز هم شب رسید. او که در دوران بی کسی به دادم می رسد او که همراه همیشگی من در مواقع

دلتنگی است. اری این دوست خوبم با تمام سیاهیش دلی دارد به وسعت دریا و پاکی اینه. امدنش مرا

ارام می کند.باز هم با امدنش مرا یاد خاطرات تلخ و شیرین گذشته می اندازد که همچون خطی از مقابل

 چشمانم عبور می کند.امشب هم مثل شبهای پیش مرا یاد خاطراتم انداخت.

بله امشب از قاب خیس پنجره تا تنها شدن خود به خاطر هیچ و پوچ حرف می زنم.امشب از این دل بی کس

خود می نالم.

روزگاری را در به یاد ماندن و زنده نگه داشتن تمام خاطرات عشقمان گذراندم. اخر چه شد؟؟؟

او که بر تمام حرفها سکوت می کرد،او که ادعای عاشقی می کرد،با یک دنیا حرف ازنامردی همه چیز را پایان

داد.بی انکه بداند تمام زندگیم است و بدون او بر من چه خواهد گذشت.

ان روز که زیر بارش وحشتناک اشکهایم بی تفاوت به احساسم از من گذشت در دفتر خاطراتم نوشتم این

از ان گذشته هاست که می گویند هیچ وقت از یاد ادم نمی رود!

اری با تمسخری پر از نیرنگ خداحافظی کرد...

اکنون تنها و بی کسم.

بدون عشق خواهم مرد...

مرگ تدریجی من پایان تمام عهدهایی است که برای رسیدن به ارزوهایمان لحظه شماری می کردیم.

حال تک و تنها به تکرار غریبانه ترین جمله ی قرن به او می اندیشم.

او را دوست دارم بی انکه بدانم چرا؟
+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت13:36توسط samid |

 

 بی‌تاب‌تر از جان پریشان در شب 
بی‌خواب‌تر از گردش هذیان بر لب

بی رویت روی او بلا تکلیفم

مثل گل افتابگردان در شب

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت11:12توسط samid |

چقدر سخته تو چشمای کسی که دوستش داری

 وقلبتو بهش دادی 

و به جاش یه زخم همیشگی روی دلت گذاشته زل بزنی 

و به جای اینکه لبریز از نفرت بشی

بازم حس کنی دوسش داری

 

+نوشته شده در شنبه 16 دی 1391برچسب:,ساعت19:41توسط samid |

به سوی تو

به شوق روی تو

سپیده دم ایم

مگر تورا جویم

بگو کجایی؟

 

+نوشته شده در شنبه 16 دی 1391برچسب:,ساعت19:28توسط samid |

تموم زندگیمو

به چشمای تو دادم

عمری به پات نشستم

دل به کسی ندادم

منتظرم یروزی

تو باشی در کنارم

+نوشته شده در شنبه 16 دی 1391برچسب:,ساعت14:7توسط samid |

 
گاهــے تو


گاهــے یاב تو


گاهــے هم غم تو


آخر ایــטּ “تو” کار مرا تمام مــےکنــב

+نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت22:17توسط samid |

 


آدمـی کــِ بـی صدا قَهـر میـکُند ؛
 
مـی خوآـهَـد کــِ  بِمـآنَد  ، کــِ دوبـآره بِخـوآـهَد...
 
کــِ دوبـآرـه  خوآستـه  شـود !
 
و گَـرنـه رفتـن رآ کــِ  بـلد   اَستـــ
+نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت22:11توسط samid |

 میخواهَمـ ایـסּ راهـے را کهـ مـا آمدهـ ایمـ

اَز اِبتـدا ویراסּ كـלּـم

تـ ـا هیچ کس بهـ ایـלּـجايـے کهـ ما رسیدیمـ

 לּــرسد ...

+نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت22:10توسط samid |

 

+نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت13:26توسط samid |

  مینویسم دوستت دارم

نگو تکراریست

شاید روزی برسد تا نباشم

که تکرارش کنم...

+نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت13:22توسط samid |

 گاهی بی هوا دلم هوایت را می کند ...

                                  هوای تو ...

                                       تویی که هیچوقت هوایم را نداشتی...


+نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت13:11توسط samid |

   خـــوبــــی ؟

گاهی با تمـــام تکراری بودنش غــوغــــــــا می کند…!!!

و در جوابش میتوان بزرگترین دروغها را گفت…

خوبم

+نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت13:8توسط samid |

 حالا که رفته ای

گریه نمیکنم

مبادا

در اشک هایم تو باشی

و از چشمم بیفتی!

+نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت12:34توسط samid |

 


امروز ، همیـــن حوالـــی 

زلـــزله ای آمــد


حـالا همـه حـالـمــ را می پـرسند !!!

بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــن

بـه ایـن لـرزیـدنـهـا

سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـرده امـــ

بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـمــــ

و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــمـــ

امـّـا 
 هنـوز” خـــوبــم !!!
 
+نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت20:10توسط samid |

 


آن روزهایی که می دیدمت

روزهای سردی بود و چشم های سیاهت سگ داشت

سگ چشمهایت آخر سر با تمام غد بازی هایم پاچه ی دلم را گرفت


راست بگو! 

فقط خواستی مال تو باشم که بگویی این وحشی سرکش را رام کردی؟!

باشد ! من رام چشم هایت شدم . شده بودم

قبول دارم

فقط بگو!

این وسط به تو چه رسید؟!

+نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت19:44توسط samid |

 

+نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت19:29توسط samid |

ای کاش با اون صدای نازش برام می خوند . آخه بدجوری نیاز به صدای

قشنگش داشتم   ولی...

+نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت16:25توسط samid |

حالا دیگه تو رو داشتن خیاله
دل اسیر آرزوهای محاله
غبار پشت شیشه میگه رفتی
ولی هنوز دلم باور نداره
حالا راه تو دوره
دل من چه صبوره
کاشکی بودی و می دیدی
زندگیم چه سوت و کوره
آسمون از غم دوریت
دیگه روز و شب می باره
حالا تو ذهن خیابون
منو تنها جا میذاره
خاطره مثل یه پیچک
می پیچه رو تن خستم
دیگه حرفی که ندارم
دل به خلوت تو بستم

+نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت16:18توسط samid |

 من بهانه میگیرم

و تو....

دهانم را با بوسه ایی

ببند....

+نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت13:52توسط samid |

 

 "این روزها بدجور به تو آغشته ام...

 

از صافی ردم کن و ببین که جز تو هیچم نمی ماند"!!

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت18:43توسط samid |
تقدیم به عشقم سمانه

تمام ترانه هایم ترنم یاد توست

و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست

 

ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه

به وجود پر مهر تو می بالم

 

و تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم

 

ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو

به اوج آسمانها پر خواهد گشود

 

و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید

 

تبسمی از تو مرا کافیست که  از هیچ به همه چیز برسم

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت16:6توسط samid |


که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی...


من از شوق تماشایت...


نگاه از تو نمیگیرم....


تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....


ولی...افسوس...این رویاست....


تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....


تو با من مهربان بودی...


واین رویا چه زیبا بود....


ولی.... افسوس.... که رویا بود....

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت16:5توسط samid |