هی فلانی....
هر از گاهی
زنگی بزن....
پیامی بده....
سراغی بگیر...
احوالی بپرس....
خیلی نگذشته از زمانی که"نفست"بودم....
اهالی مزرعه کافر صدایش میزدنند....
گل افتابگردان کوچکی که....
عاشق باران شده بود....
روزگار نبودنت را دیکته میکند
ومن....
باز هم صفر میگیرم
هنوز....
نبودنت را یاد نگرفتم
زخمی بر پهلویم است...
که روزگار نمک میپاشد
و من....
پیچ و تاب میخورم
و همه گمان میکنند
که من میرقصم....
یادش بخیر
یه روزی همیشه بهم میگفتی....
اگه این وبلاگمون تو روز صدتا بازدید داشته باشه
یکیش منم
اگرم یک نفر بازدید داشته باشه
اونم منم
اما امروز.....
من باید به تو عشقم یاداوری کنم
که یه وبلاگی هم
یه روز
به عشق تو ساختم.....