لبهایت را به لبهایم نزدیک کن...
بگذار گرمی نفسهایت وجودم را بسوزاند
نفس هایت با من حرف میزند...
و چه بلند فریاد میکشد...با من بمان
یواش...روزگار خواب است
نگذار روزگار بیدار شود
که لذت خاله بازی مرا همچون پدری خشمگین از ما میگیرد
بگذار بازدم تو دم من باشد
قربون نفسات رضا جونیم
نظرات شما عزیزان: