کعبه عشق

مرا اندکی دوست بدار اما طولانی

سلام

نمی دونم آیا اینجا مخاطبی برای خواندن وجود دارد یا ندارد اما هر چه که هست من و او گاهی اینجا برای هم مطالبی میذاشتیم تا شاید فقط مخاطب خود ما باشد هرچند شاید دیگه او هم نباشد و نمی دونم که چرا می نویسم مـثل بچه ها نشستم و می نویسم اصلا حوصله هم ندارم لبخند یه زمانی بدجوری افسرده بودم داروهای اعصاب می خوردم وقتی خواستم که دیگه این قرص هارو نخورم دکترم بهم می گفت یک روز درمیان بخور بعد دو روز در میان بعد سه روز درمیان و بعد اصلا نخور این کارو کردم و تو یه مدت دیگه قرص خوردن رو فراموش کردم حالا حکایت این قرص ها شده وابستگی من به عشقم اوایل نیم ساعت نبود می مردم بعد عادتم داد به یک ساعت و بعد همینجوری یک روز و بعد دو روز اما باز میومد بعد شد سه روز دیگه عادت کرده بودم سه روز نباشه اما بعد سه روز از نبودنش قلبم درد می گرفت الان عادت کردم به 9 روز ولی بازم دلم براش تنگ میشه با اون قرصه خیلی فرق می کنه نمیشه که نباشه با این که خیلی اذیتم می کنه اما خیلی دوستش دارم حتی اذیتاشم دوست دارم اما یه چیز دیگه خیلی اذیتم می کنه اینکه چه راحت 10 روز نیستش انگار دیگه واقعا براش مهم نیستم بهونه شم اینه که بهش خیانت کردم جالبیش اینجاست که من با هر زنی صحبت کنم یعنی باهاش رابطه دارم در حالی که نمیبینه که اینجوری تو این حال و روزم هنوز فرق عشق با دوست رو نمی دونه هنوز فرق عشق با همکار یا همکلاسی رو نمی دونه آدم یا باید عشقش رو قبول کنه یا کلا قید عشقش رو بزنه کاری که من بارها باهاش کردم و با هر کس تو رابطه ی کاریش یا دوستیش داشت و کنار اومدم بگذریم از این حرفا چه راحت ازم گذشته عاشق نیست که اگه عاشق بود اینجوری نمی کرد از زجر کشیدنم لذت میبره نمی دونه که ته ته ته غرورم که برسه منم مثل خودش میشم به تمام مقدساتم قسم بدونم که اینکاراش حقیقت داره و واقعا منو نمی خواد میرم و دور تمام چیزایی رو که خط کشیده بودم از نو شروع می کنم دلم از این می سوزه چهارسال عمرمو باهاش بودم چهارسالی که انگار پیرم کرده ولی عیبی نداره دوباره درست میشم از یه چیزی هم خیلی می ترسم اینکه اسیر بازی بشم که با دو نفر دیگه کرده نمی دونم واقعا چیکار کنم الانم موندم که اگه بیاد می تونم دوباره باورش کنم ؟ نمی دونم واقعا هر چی که هست خوب بلده منو چجوری حذف کنه ای کاش هیچوقت عاشقش نمی شدم واقعا اینو از صمیم قلبم میگم خیلی اذیتم کرد یک نفر وحشیانه دوستم داشت و وحشیانه فراموشم کرده یه روز لیلی قصه ها و یه روز سنگدل سنگدل ها دلم خیلی پره داغونم کاش روزای عادیم برگرده کاش این روزامو فراموش کنم فعلا که دارم می جنگم من از اون آدمها هستم که اگه بشکنم و دوباره از نو بشم محکمتر میشم پس می تونم تلاشمو می کنم آخه خنده دار اینجاست که نمی دونم بهش چی بگم بابت کدوم گناهم زنگ بزنمو معذرت بخوام واقعا نمی دونم اما مهم نیست از این شبها که زیر پتو اشک ریختم زیاد داشتم مهم نیست من که دلم و عشقم رو خوب میشناسم حداقلش پیش حضرت عشق شرمنده نیستم حداقلش اینه که من نرفتم اما اون رفته . بخداوندی خدا هر چی مینگرم جز اینکه ... ولش کن حوصله ندارم .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 15 بهمن 1393برچسب:,ساعت17:51توسط samid |